بازم انگار رسید اوقاتِ دیدار
دگر خواهد نمود خود را پدیدار
زدلتنگی او هستم پریشان
مدام پرسم ز او از آن و ایشان
نمیخواهم دگر دور باشد ازمن
دلم تنگ از فراقش مثل ارزن
بیا وباش کنارم هر شب و روز
مدام بر شمع عشق آتش بیفروز
بیا و در رواق بنشین کنارم
بمان دیگر نذار چشم انتظارم
شعر از سعید یوسف زاده
هرگونه کپی کردنِ این شعر ممنوعِ
:: موضوعات مرتبط:
اشعار خودم ,
,